محل تبلیغات شما

نویسنده: پویا جفاکش

 

 

 

 

 

 

 

از عجایب این که این دفعه دیگر، نه جشن گرفتن غربیها برای هشتادسالگی بتمن، و نه خبر مربوط به مدل های جدید مرسدس بنز، ونه حتی مقایسه شدن عادل فردوسی پور با جان اسنو از سوی ارگان همشهری جوان،در ایران آنقدر سروصدا نکردند، شاید چون فعلا خبرهای مهمتر به اندازه ی کافی داریم.یکشنبه ی پیش، برنامه ی عصرانه از شبکه ی افق، اوضاع سیده ها را رصد میکرد.یکی از جهادی ها میگفت مرد ترکمنی به اصرار، آنها را مهمان خود کرده و درحالیکه طبقه ی پایین خانه اش کلا زیر آب بود، در طبقه ی بالا با همان کنسرو ماهی هایی که جهادی ها برایش آورده بودند از آنها پذیرایی کرد.در گزارشی دیگر، پیرمرد عربی قایق سوار، خرابه هایی زیر آب را نشان میداد و میگفت در آن محل، کل جهیزیه ی یک عروس دم بخت قرار داشت که همه اش نابود شد.

اگر این چیزها را با لحن غمگین برای مردم بگویید حالت متاثر به خود میگیرند که البته اصلا ریاکارانه نیست.ولی اگر لحن خود را به حالت طنزآمیز تغییر دهید اوضاع ممکن است کلا عوض شود.همین چند روز پیش بود که خبرگزاری تسنیم، از قول دولت، خبر افزایش قیمت بنزین را منتشر کرد.پسرخاله ام تعریف میکند روز چهارشنبه که میخواست برای رفتن به لنگرود بنزین بزند تمام پمپ بنزین های لاهیجان را درگیر صف های طویل یافت.سرانجام در یکی از پمپ بنزین ها پشت سر 55 اتومبیل در صف ایستاد و در کمال تعجب دید که اکثر راننده ها با موبایل از صف فیلم میگیرند و بعضیشان هم میگویند این تصاویر را میگیرم برای شبکه ی خوب .»! شما ممکن است اول فکر کنید این ویژه ی گیلان است که از قدیم درباره اش گفته اند: گیلان که ازو شیوه ی دیوان آید/دیوانه شود هرکه به گیلان آید/ از روی خرد چگونه عاقل باشد/ جایی که درو همیشه باران آید؟» ولی بدبختانه این صحنه ها در سراسر ایران قابل مشاهده بودند.برخی معتقدند انتشار و سپس تکذیب خبر مزبور، حیله ی دولت بود برای این که ببیند عکس العمل مردم چه خواهد بود.اگر چنین باشد پس حتما مامورین اطلاعات باید کلی از خنده ریسه رفته باشند.دیگر لازم نیست همه جا مامور اطلاعات باشد فقط کافی است شبکه های اجتماعی و رسانه های بیگانه برای سرگرمی مشاهده شوند (سال پیش، یک استاد ارتباطات امریکایی، شبکه های اجتماعی را به اتاق های بازجویی تشبیه کرد که متهم را با شیشه ای از دیگران جدا میکنند: شخص، مامورین را نمیبینند ولی آنها او را زیر نظر دارند).

با این حال، این مسخرگی مصیبتباری که جامعه ی ایرانی بدان دچار شده، استثنایی بر قاعده نیست. چرا که بنا بر تبیین کارل گوستاو یونگ روانشناس مشهور، ذهن انسان به طور ناخودآگاه مشکلات روحی را تبدیل میکند چون تبدیل بحران روحی، نسبت به سرکوب آن انرژی کمتری میگیرد.یونگ در رساله ی کوتاه ضمیر ناخودآگاه، و نیز در فصل چهارم کتاب مشکلات روانی انسان مدرن» بی پرده از فروید انتقاد میکند که تمام مشکلات روانی انسانها را به جنسیت فروکاسته درحالیکه این مشکلات روحی هستند که به حالت جنسی تغییر لباس میدهند [شاید چون مسائل جنسی در ابتدای نوجوانی هم خنده دار به نظر میرسند و هم به خاطر ارتباط با قسمتهای پنهانی بدن، نوعی حس ناخودآگاه ظرفیت داشتن برای پنهان کردن بحرانهای واقعی را ایجاد میکنند و شخص خودش هم نمیفهمد این مسائل سابقا مسخره، چطور او را وارد دردسرهای جدی اجتماعی میکنند]. زمانی که شخص تصمیم به ترک گناه جنسی میگیرد، در لحظه ی وسوسه، اضطرابی ناشناخته و ترسناک وجودش را میگیرد که درنهایت، او را تسلیم گناه میکند.این اضطراب، مقوله ای جنسی نیست بلکه به آن بحران روحی حل نشده ی اولیه برمیگردد. در آدمهای جاافتاده و مغرور که فکر میکنند همه چیز را میدانند و از طرفی موضوعات جنسی هم در نظرشان احمقانه تر از آنی جلوه میکنند که بخواهند برای تبدیل به کار روند، بحران گاهی به صورت یک بیماری لاعلاج خیالی بروز میکند.شخص میداند بیمار نیست ولی نمیتواند از اضطراب بیماری نداشته نجات یابد. یونگ در مورد این گونه تبدیل های زیانبار، نقش از بین رفتن سنت ها و اعتقادات مثبت قدیمی و بی اعتبارشدن اسطوره ها در سایه ی مدرنیته را بسیار اساسی ارزیابی میکند.وی در کتاب روانشناسی و دین» (ترجمه ی فواد : انتشارات علمی و فرهنگی:1390:ص16) در ضمن بیان یکی از بیمارانش که فکر میکرد سرطان دارد نوشته است:

در حماسه ی بابلی گیلگمش، وقتی که تکبر و بلندپروازی گیلگمش، خدایان را تحریک میکند، اینها مردی را ایجاد و خلق میکنند که در قدرت، با او برابری کند تا به این وسیله به جاه طلبی ناشایست او خاتمه دهند.ماجرای بیمار ما نیز عینا همین است.او متفکری است که همیشه میخواهد دنیا را با نیروی عقل و ادراک خود نظم و ترتیب دهد.جاه طلبی او لااقل به اینجا رسیده است که سرنوشت شخصی خود را خود معین کند.او همه چیز را تابع قانون انعطاف ناپذیر عقل خود کرده است اما طبیعت به نحوی از این حکومت عقل سرتافته و به شکل یک موهوم دفع نشدنی، یعنی تصور سرطان، از او انتقام گرفته است.این تدبیر زیرکانه در ضمیر ناخودآگاه مریض تهیه شده است تا او را ظالمانه و بیرحمانه زنجیر کند.این سخت ترین شکستی است که ممکن بود به همه ی هدفهای عقلی او و مخصوصا به اعتقاد او نسبت به قدرت تامه ی اراده ی بشری وارد آید.چنین توهمی فقط در کسی ممکن است پیدا شود که دائما در استفاده از عقل و ادراک به منظور کسب قدرت خودپسندانه زیاده روی کند.اما گیلگمش از انتقام خدایان گریخت یعنی خواب هایی به او دست داد که او را بر حذر کردند و او به آن خواب ها توجه نمود زیرا طریقه ی فائق شدن بر دشمن را به او نشان میدادند.بیمار ما که در دورانی زندگی میکند که خداها از بین رفته و حتی بدنام شده اند نیز خوابهایی دید اما به آنها توجهی نکرد.چگونه ممکن است یک شخص فهیم اینقدر خرافاتی باشد که خوابها را به جد بگیرد؟!»

قطعا دلیل این که اجداد ما شرایط مادی به مراتب سخت تر از امروز را به سر میکردند سلامت روحی آنها بود.همانطور که در دفتر پنجم مثنوی مولانا میخوانیم: جان چو خفته در گل و نسرین بود/غم چه باشد تن چو در سرگین بود؟» اما این نمیتواند نشان دهد که اگر گیلگمش به امروز سفر میکرد و گذارش در روز چهارشنبه به پمپ بنزین های لاهیجان می افتاد چه عکس العملی نشان میداد.واقعیت این است که ساختار مغزی انسان امروزی، دقیقا همان ساختار مغزی انسان چندهزار سال،چندصدسال و حتی چند دهه پیش نیست.دکتر عبدالرضا ناصر مقدسی که مسائل مربوط به نورولوژی را در کتابهایشان در ایران معرفی کرده اند در کتاب افسون گوزن شمالی»  (نشر فرهامه:1395:ص30) به ادلمن ارجاع میدهند که در کتاب طبیعت ثانوی بر آن است: مغز به عنوان ساختواره ای اساسی برای کاویدن جزئیات معرفت،به قصد معرفت و دانش ساخته نشده است.تکامل، پرتوان و فرصت طلب است ولی نه هوشمند است و نه مطابق دستورالعمل کار میکند.به عقیده ی وی "تغییرات اپی ژنتیک و تاریخ شکل گیری نگاشت های مغزی،به شدت متاثر از سیگنال هایی است که از بدن و محیط دریافت میشود.همین وابستگی به بدن و محیط سبب میشود که در محیط ها و یا زمان ها و شاید فرهنگ های مختلف، شکل نگاشت های مغزی نیز تغییر یابد".»اگر چنین باشد بسیاری از مشکلات روانی انسان امروز، به جای مانده از اجداد او هستند که در لابلای تغییرات ژنتیکی اثرگذار بر مغز،در طول زمان تلنبار شده اند.این نه تنها به نظریه ی کهن الگوهای یونگ (حضور اسطوره ها و نمادهای انسان باستانی در ناخودآگاه امروزیان) اعتبار بخشیده بلکه به پیدایش شاخه ی جدیدی از علم به نام نورومیتولوژی (عصب شناسی اساطیر) منجر شده است.یونگ میگفت حتی اگر برای بچه تان قصه ی هانسل و گرتل را نگویید باز هم ممکن است در کابوس، مادرش را در حال تبدیل شدن به ساحره ای کودکخوار بیابد.چون ترس کودکان قدیم از ساحره ها،در ناخودآگاه کودک امروزین به حیات خود ادامه میدهد(مشکلات روانی انسان مدرن:ترجمه ی محمود بهفروزی:نشر جامی:1397:ص44).اگر علم این موضوع را به جد گرفته به او حق میدهم.چون خودم هم با چنین مواردی مواجه بوده ام ازجمله مردی که از رویای نبرد ماری و عقابی سراسیمه شده بود بی آن که درباره ی حماسه ی سومری اتانا، و یا نبردهای گارودا و ناگاها در هند چیزی بداند و یا چنین گفت زرتشت» نیچه را خوانده باشد.

سفری که دکتر مقدسی برای شرکت در کنفرانس ام اس به بارسلون داشت بر نگارش کتاب افسون گوزن شمالی تاثیر بسزایی نهاد چون وی در آنجا معماری کلیسای قلب مقدس اثر گائودی را دید که معبدی با اجزای شبیه به بدن انسان بود.دکتر مقدسی میدانست که برای کنترل هر قسمت از بدن ناحیه ای مخصوص در مغز هست و اغلب ایراداتی که شخص نسبت به بدن خود حس میکند مثلا درحالیکه بسیار لاغر است از توهم چاقی رژیم میگیرد یا به طور مرتب اعضای خود را از توهم زشت بودن عمل جراحی زیبایی میکند، این ایرادات در بدن نیستند و در مغزند.پس بدن کیهانی_[کلمه ی سامی هیکل به معنی معبد، در فارسی به معنای بدن به کار میرود]- فرافکنی تقدس از خدای پرداخته شده در مغز است.مقدسی پای تئاتر را به میان میکشد که بیش ار تمام هنرها بر حرکات بدن تاکید دارد چون برخلاف سینما در آن تمامیت بدن در معرض دید تماشاگر است.چرا آغاز تئاتر با نمایشنامه های تهوع آور یونانی است که سرشار از بدنهای مثله شده اند و این میراث را به طرز زننده تری به صنعت فیلم منتقل کرده است؟ آیا مشکل از مغز نیست که در بدن خداوند یعنی جهان نمیتواند هماهنگی بیابد؟مقدسی بخصوص بر پیدایش تئاتر از جنون دیونیسوسی تاکید دارد.دیونیسوس خدای شراب و و بنابراین ناهشیاری است.[اتفاقا در یک افسانه از اسلوونی شرقی،موکل شراب و بدل دیونیسوس، نقس مستقیمی در انحطاط و تضعیف نوع بشرربازی میکند.]

معرفی افسانه ی اسلوونیایی موکل شراب در کتاب نکاهی نو به اسطوره شناسی" نوشته ی فیلیپ ویلکینسون و نیل فیلیپ در نشر سبزان

فرازهای مهم فصلهای اول و دوم کتاب رستاخیز اسطوره از دکتر مقدسی

به عقیده ی دکتر مقدسی در فصل دوم کتاب رستاخیز اسطوره، پیچاپیچی غارهای پرستشگاه میترا (سول اینویکتوس) ممکن است انعکاسی از پیچیدگی مغز باشد.

 

بدبختی اینجا است که بدنهای مثله شده ی مردان مقدس، در میتولوژی اسلامی هم نقشی کلیدی ایفا میکند. در این ماجرا رد فرقه ی عجم (حقیر انگاشته شده ترین شاخه ی تصوف خاکساری) که در دوره ی قاجار، نقالان، قهوه خانه چی ها، قلیان فروشان، روضه خوانان، دعاخوانان،غسالان، قصابان و شیربانان از میان آنان برمیخاستند قابل ردگیری است چون همانطور که مهران افشاری در صفحه ی115 از کتاب "تازه به تازه؛ نو به نو" (نشر چشمه: 1385) بیان میکند، این فرقه درست مثل فرقه ی "جوانمرد قصاب" (فتوت قصابان علیرغم مکروه بودن قصابی و نهی شدن آن از عرفان) یک طریقت جنگجویان بود با این تفاوت که وارد کار فرهنگی شده بود و البته معلوم است وقتی متولیان فرهنگ ، کسانی باشند که برایشان قصابی گاو و آدم مثل هم است نتیجه چه میشود.اگرچه باورتان نشود اما همین شباهت ها است که ایرانی را به اندازه ی امریکایی در مضحک بودن متشخص میکند.توضیح این که گذشتگان ما برای غلبه بر تناقض ظاهری موجود در گیتی، جهان را به دو عالم اصلی روح و ماده تقسیم و موجود قراردادی مقدس را بر اساس آن، نر-ماده شناسایی کرده بودند.اما این مسئله هیچگاه در مغربزمین حل شده نبود.یونگ دراینباره مینویسد: این قول که در ذات خالق صفت نر و ماده با هم وجود دارد شاید از رساله ی "ضیافت" افلاطون ماخوذ باشد.در هرحال تصور هیکل نر و ماده ی توأم در غرب وجود نداشت تا اواخر قرن پانزدهم که فلسفه ی کیمیاگری مقتبس از مآخذ یونانی شیوع پیدا کرد.به عقیده ی من، محتمل تر این است که سمبل نر و ماده ی توأم از نوشته های عربی یا سریانی که در قرون یازدهم یا دوازدهم ترجمه شده اند سرچشمه گرفته باشد.» (روانشناسی و دین:ص 38)

آنچه موضوع را در غرب پیچیده کرد،تثلیث مردانه ی مسیحی بود که جایی برای مریم به عنوان بدل مونث چهارمین عنصر گیتی نگذاشته بود درحالیکه فی المثل، کتاب ساعت طلایی، از قول فلاسفه ی کیمیاگر مینویسد:پسر خدا که همه چیز است عبارت از آدم یا تحوت است که از چهار عنصر و چهار جهت اصلی ساخته شده است» (همان:ص75)."گراردئوس نوردئوس" پزشک و فیلسوف طبیعیات قرن16، عدد3 را به سبب تثلیث، عدد خدا، ولی 4 را به سبب اضافه شدن اصل مادیت به سه، عدد شیطان میدانست.به گفته ی وی،شیطان با یک عمل رمزی، "مار دوگانه" با چهارشاخ را آفرید:در حقیقت، عدد2 عین شیطان یعنی جفتی است که چهار شاخ دارد» (همان:ص69) مار دوگانه در اینجا اشاره به دو مار هرمس است که در قدیمی ترین فرم خود در بین النهرین برای پرستش نین گیشزیدا به کار میرفتند. اگر قول الفرد جرمیاس در فصل شانزدهم کتاب "عهدعتیق در روشنایی شرق نزدیک" را مبنی بر این که دو خدای زیباروی تموز و نین گیشزیدا نسخه ی اصلی کورهای یونانی هستند به یاد بیاوریم آنگاه مجبوریم پدر و روح القدس را در یک کور، و مسیح و مادرش را در کور دوم که حالت مادی دارد (معمولا کاستور) خلاصه کنیم.این سبب میشود تمثال انسان در قالب کودکی ضعیف که توسط مادری مستبد (همسر خداوند یعنی جهان مادی) اداره میشود تثبیت شود.در اینجا است که یکی از بزرگترین مالیخولیاهای دینی جهان یعنی مکاشفه ی یوحنا متولد میشود.

در مکاشفه ی یوحنا، مسیح موعود شباهتی به عیسای مهربان انجیل ندارد بلکه موجودی است انتقامجو و بیرحم.یونگ که در فصول 13 تا 16 کتاب "پاسخ به ایوب" این متن را بررسی کرده، معتقد است او اصلا عیسی نیست.نگاره ی پررنگ زنی که با کودکی به صحرا میرود فقط یک نفر میتواند باشد: هاجر همسر ابراهیم.یعنی همانطور که مسیح مهربان از یک پسر ابراهیم (اسحاق) حاصل آمده مسیح خونریز از دنبال پسر دیگر او (اسماعیل) می آید.یونگ معتقد است نویسنده ی مکاشفه، کشیشی مهربان بوده که تلنبارشدن خشم فروخورده و سرکوب شده اش از مردم جاهل، به حالتی صرع گون انجامیده که در آن خشم فروخورده در قالب مسیح از آدمیان انتقام گرفته است.آناتولی فومنکو و تیمش در کتابی که در تاریخ این متن منتشر کرده اند زمان مورد بحث را با بررسی ستاره شناسی آن، حدود دهه ی 1480 میلادی یعنی اواخر قرن 15 ارزیابی کرده اند.قرن 15 شاهد دو واقعه ی مهم بوده: 1-اختراع ماشین چاپ گوتنبرگ که به گسترش انتشار متون مذهبی مسیحی در اروپا انجامید، و 2-سقوط روم شرقی و نفوذ عثمانی ها به درون اروپا.دیگر خودتان میتوانید حدس بزنید که سلاطین عثمانی از دیدن چنین متنی، و حس این که پیروان یک منجی خوناشام برای تادیب اروپایی های نادرست باشند چه لذت وافری برده اند.به نظر میرسد پروتستانتیسم و اسلام جهادی، دو خوانش یکسان ولی مقابل هم از مکاشفه ی یوحنا در بازگشت به خشونت دینی یهودی بوده اند: بازگشتی بسیار مصیبتبار تر از رویکرد نخستین؛ چون این بار، عاملین خشونت به جای خود خدا نشسته بودند.اما این کار ،در حالتی مع، به نابودی سنت های خود مسیحیان و نیز تمام جوامع روی آورده به مدلی از اسلام عثمانی (مثل ایران) و بلاخره تمام جوامع متاثر از مدرنیته ی برخاسته از مسیحیت غربی انجامید.

توضیح این مسئله باز در نزد یونگ است:آدمیزاد همان کودک دست به دامان پدرومادری است که یاد کردیم: او از دوره ی جنینی تا به بزرگسالی، فقط به لحاظ فیزیکی رشد کرده است: با رشد انسان جایگاه پدر به جامعه ی مردان داده میشود و خانواده و قبیله جای مادر را میگیرد و سرانجام تصویر خداوند جای پدر را میگیرد و مهلکه های اسرارآمیز آینده ی نامعلوم، جایگاه مادر را غصب میکنند.بیهوده نیست که فاوست فریاد میزند: "مادران، مادران! چه چیز عجیبی؟"» (مشکلات روانی انسان مدرن: ص48). مسلما این کودک متوهم یعنی انسان نوین اگر بخواهد به جای پدر تصمیم بگیرد، گوشمالی سختی از جانب مادر دریافت، و از آن پس، دنباله رو او خواهد شد.نتیجه این که هالیوود و شیطانپرستی از یک سو، و جمهوری اسلامی ایران از سوی دیگر، هرچقدر به هم بدوبیراه بگویند ولی هر دو طرف شدیدا تحت تاثیر گفتمان آخرامانی ازجمله مکاشفه ی یوحنایند.و اتفاقا همین مسئله است که راه را برای جولان شیطانپرستی در ایران بخصوص در گیلان و تهران باز کرده است.

فرازهایی از کتاب مدخل جهنم در توصیف ورود آیین های شیطانی به ایران

پرونده ی نشریه ی اصلاحطلب لیبرال آسمان شماره ی28 آبان1390  در تبلیغ گروه های موسیقی راک غربی ازجمله متالیکا

 

در این که خواص ما،  به صورت ناخودآگاه از مکاشفه ی یوحنا استقبال کنند عجبی نیست: افسانه های آنها سرشار از خوارداشت عوام است چنانکه گفته اند شیخ ابوالحسن خرقانی روزی بالای منبر، شست پای خود را که از لای کفش بیرون زده بود نشان داد وگفت از این پس، این قبله ی شما است.چون برای شیخ المشایخ که رابطه ی خوبی با ابوالحسن نداشت خبر بردند از غیظ، راه کعبه را بست و ده ها نفر در راه کعبه مردند یا به اسارت راهن رفتند تا این که به وساطت بزرگی راه باز شد.بزرگ به شیخ المشایخ گفت تکلیف قربانیان چه میشود؟ و شیخ پاسخ داد وقتی دو فیل به هم تنه میسایند اگر چند پشه این وسط له شوند اشکالی ندارد.و باز گفته اند که حجاج ابن یوسف ثقفی (حاکم خونخوار عراق و ایران در عهد عبدالملک مروان) در وقت مرگ از خدا خواست به پاس در شیشه کردن خون مردمی که خود خدا هم از آنها دلچرکین است او را به بهشت راه دهد؛ خبر را برای حسن بصری بردند، گفت میترسم این خبیث، اینجا هم ت خوبی به خرج داده باشد.»

اما پس چرا عوام مباحث خواص را به حد به مضحکه کشیده شدن جدی میگیرند؟شاید پاسخ در این ضرب المثل عربی باشد که ما آنچه را به ما داده اند یاد میگیریم نه آنچه را که خودمان انتخاب کرده ایم.» اما به نظرم این جمله در فیه مافیه هم بخشی از پاسخ باشد: آدمی همیشه عاشق آن چیز است که ندیده است و نشنیده است و فهم نکرده است، و شب و روز، آن را میطلبد و از آنچه فهم کرده است و دیده است ملول و گریزان است.»(گزیده ی فیه مافیه: انتشارات علمی و فرهنگی:1379:ص92) امکانپذیر شدن این امر، پیشزمینه های روانی عجیبی دارد.

خرس کوچک صورت

به خاطر دارم در پاییز 1383، مستندی خارجی از شبکه ی چهارم سیما پخش شده بود که امکان باقی ماندن خرس غولپیکر ماقبل تاریخ امریکا موسوم به ارکتودوس سایموس در امروزه روز را مطرح و گزارش های رسیده از مشاهده ی خرس های غولپیکر در قاره را به آن تعبیر میکرد.البته آن مستند فقط بازارگرمی و به هیجان آوردن مخاطب بود.آرکتودوس یا خرس کوچک صورت، جانوری مردارخوار –و نه آن طور که مستند مدعی است: ماشین کشتار- بود.بعلاوه خرس های غولپیکر امروز قاره ی امریکا، خرس قهوه ایند درحالیکه ارکتودوس، از خویشان خرس عینکی در امریکای جنوبی بود.پس از نابودی ارکتودوس و دیگر درندگان بزرگ قاره ی امریکا در انتهای عصر یخبندان بود که اجداد خرس های سیاه و قهوه ای کنونی امریکا در کنار جانوران دیگری چون گرگ خاکستری، از طریق خشکی سابقی که امروز تنگه ی برینگ است از آسیا به امریکا وارد شدند.رمز جذابیت مستند، تنها در این بود که با بازسازی روبرویی آدمیزاد قدیم با هیولایی هزار کیلویی برای امروز، با ناخودآگاه وحشتزده ی بشر کنونی بازی میکرد.اندرو سار نوعی گرگ که بدون احتساب دم سه متر طول داشت و بنابراین بزرگترین صیاد چهارپای درنده ی شناخته شده از عصر داران محسوب میشود میتوانست گزینه ی بهتری نسبت به این خرس مردارخوار باشد.ولی چون از او جز تکه استخوانی که "روی چاپمن اندرو" در اوایل قرن پیش در مغولستان یافت اطلاعی در دست نیست هنوز آدمها درباره ی همسایگی دایناسورها و انسانها خیالپردازی میکنند.البته اگر علوم طبیعی، با شناساندن طبیعت، آن را دوست داشتنی نکرده بودند، داستانهای هیجان انگیز ژول ورن در نبرد انسان با نیروهای وحشی طبیعت، هنوز کارایی داشتند و نیاز به این همه خیالپردازی درباره ی ماقبل تاریخ نبود.

این ناخودآگاه ترسناک اما با فضولی های آدمی در کار طبیعت، موقتا شکست خورده به نظر میرسد. انسان البته میداند چقدر در مقابل طبیعت ضعیف است.بنابراین اجداد ما از همان ابتدا در افریقا ، خودآگاه حقه باز بشر را در قالب های لگبا و آنانسی و دیگر خدایان شرور، در ظاهر جانورانی ظریف چون خرگوش و عنکبوت، به جنگ درندگان و حیوانات غولپیکر فرستادند.داستان خرگوشی که شیری را با انداختن به چاهی نابود میکند و در کلیله و دمنه هم آمده، در افریقا مشهور است.همین داستان توسط بردگان سیاهپوست، به صورت نابودی گرگ درنده به دست خرگوش به سفیدهای امریکا رسیده است.

درندگان غولپیکر و پری ها یا خدایان آب: دو ما به ازای هیولای دریایی آغازین اساطیر بابلی در ناخودآگاه مردم امروز

رمان های ژول ورن

گفتار یونگ درباره ی حضور انسان بدوی در درون ما با اضافات تصویری

 

عربها این شیطان مخرب را به نیص (خارپشت) تشبیه میکنند: اصطلاحی که برای هر دو گونه ی شیهم و قنفذ به کار میرود چرا که درست مثل شیطان، هر وقت بخواهید بهشان حمله کنید پشت خارهای آزارنده مخفی میشوند.با این حال، منفوریت شیهم که در مازندران تشی و در گیلان "فیره" نامیده میشود، از آنجا که آفت کشاورزی است بیش از قنفذ(جوجه تیغی) است که جانوری بی آزار است.ولی بدنام ترین شیهم ها اویی است که عربها به او "دلدل" میگویند و جثه ای بزرگ و خارهایی سفید دارد و معروف است خارهایش را پرت میکند.

در اینجا حکمتی قابل مشاهده است: دلدل درواقع یک شیهم پیر است.خارهای شیهم، موهایی نوک تیزند.در دلدل، این موها ضعیف و فرسوده شده و در نتیجه وقتی حیوان خارهایش را برای مقابله با دشمن سیخ میکند، تعدادی به اطراف میافتند و در این کار، حیوان عمدی ندارد.درواقع، دلدل نمادی از ترس بیدلیل انسان از شیطان است که هرازچندی سبب تنفر انسان از افراد واداده به او میشود چنان که حتی اروپایی ها گاهی از بودن در امریکا چنین حسی می یابند.

اگر انسان را در این حالت بتوان با یک بدوی متبدل مقایسه کرد پس بهترین دستورالعمل را درباره اش هنوز یونگ صادر کرده است:

انسان بدوی خود را در مقابل محیطی میبیند که یا دوست است یا دشمن.اثرات ناخودآگاه، مانند نیرویی مخالف،در برابرش می ایستند که باید همانند دنیای قابل دیدن، برایش توجیه شوند.در همین راستا ازمراسم و آداب جادویی بیشماری استفاده میشود.در سطحی بالاتر،مذاهب و فلسفه ها نقش مراسم جادویی را ایفا میکنند و هربار که راهکاری از این دست، کارایی خود را از دست بدهد نوعی نگرانی فراگیر به وجود می آید و تلاش برای کشف یا ابداع اشکال تازه ای مناسب برای پیوند با ناخودآگاه آغاز میشود.»(مشکلات روانی انسان مدرن:ص35)

پیرو این گفته و با توجه به این که ما هنوز داریم تاوان "ابداع" پیشین را پس میدهیم، پیشنهاد من این است که ما در میان مسیرهای سنتی دست به کار "کشف" های لازم و مناسب برای شرایط نوین باشیم.کار راحتی نیست ولی به قول مولانا در دیوان شمس:

زند آتش در این بیشه که بگریزند نخجیران

ز آتش هرکه نگریزد چو ابراهیم ما باشد

 

فایل ضمیمه:ایام فعلی، اولین ایام پر جاروجنجال خبری دهه ی حاضر نیست.مثلا در آبان ماه 1390 و در حوالی جشن سالگرد اشغال "لانه ی جاسوسی" هم قائله زیاد داشتیم: از انفجار در یکی از قرارگاه های سپاه گرفته تا مرگ مشکوک پسر محسن رضایی در دبی،و از افشای سلسله پرونده های فساد دولتی و تهدیدات چندمین باره ی داود نژاد علیه برادرش تا متهم شدن محمود نژاد  به لات بازی ی از سوی رئیس مجلس (لاریجانی) و انتقاد بیپرده ی مرحوم لطفی (آهنگساز) از محمدرضا شجریان به خاطر مصاحبه با صدای امریکا و بی بی سی فارسی؛ همچنین ابراز خوشحالی احمد حسین شریفی در ادعاها مبنی بر تبدیل ایالات متحده به کشوری مسلمان تا سال2070،آلمان تا 2045، هلند تا 2025 و فرانسه تا2050 در آن شرایطی که گفتیم!. این فایل کوچک را که حاوی تعدادی از این جنجالها است برایتان میگذارم  تا موقع مرور آن بیندیشید که چرا امروز بسیار بیش از آن موقع، کلمات ایجاد اضطراب اجتماعی میکنند؟

دانلود فایل

 

دانلود کتاب "از هالووین تا هالیوود"

دانلود کتاب "شیاطین در همین نزدیکی (تاریخپردازی در ایران از منظر روانشناسی)"

دانلود کتاب "تحول اسلام ایرانی(خدای ذهنی علیه خدای راستین)"

ی ,های ,ها ,انسان ,هم ,یک ,است که ,را به ,که در ,این که ,را در ,مشکلات روانی انسان

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

حقوق خصوصی -حقوق تجارت و حقوق بین الملل