محل تبلیغات شما
نویسنده: پویا جفاکش

 

مهدی نصیری، یکی از نامهای تکان دهنده ی دهه ی 70 ایران به شمار میرفت: سردبیر سابق رومه ی کیهان که پس از تحویل ریاست کیهان از سیدمحمد خاتمی به شریعتمداری، به "صبح" رفته و با زدن اتهام فساد به وزرای دولت هاشمی چون غرضی و زنگنه، و جنجال به پا کردن بابت مسافرت روپرت مورداک منفور به ایران، شهرتی دست و پا کرده بود و با کنارگذاشتن رومه نگاری و حاشیه نشینی ناگهانیش اسباب تعجب شد.با این حال، سه سال بعد در هنگام انتشار کتاب "اسلام و تجدد" در 1381 هنوز نامش آنقدر آشنا بود که کتابش جنجالی به نظر برسد.این کتاب، نظریه ی مدرن تکامل جامعه در طول تاریخ را زیر سوال برده با اتکا به احادیث مدعی بود هرچه که لازمه ی تمدن باشد خداوند در دوره ی بین آدم تا ادریس از طریق پیامبرانش به مردمان آموخته و اگر در دوره ی پیامبران بعدی چیز جدیدی به تمدن نیفزوده به این خاطر بوده که بیش از آن به درد انسان نمیخورده؛ از این رو مدرنیته و تمام علومش یکسره مضرند و یگانه راهنمای فکری جامعه ی ایرانی، باید قرآن و عترت باشد.این سخنان با انتقادات تندوتیزی ازجمله از جانب دیندارانی که نصیری را دشمن عقل و از این جهت متضاد با قرآن میخواندند مواجه شد.با این حال، نصیری بعدها در اواخر دهه ی80 در دوره ی فراموش شدن کاملش، در گفتگو با شماره ی28مجله ی پنجره، مدعی شد که کتابش دشمن مدرن زیستن نیست و فقط میخواهد بگوید مدرنیته مقدس نیست و نباید در مقابل آن خودباخته ماند.چرا که قرآن و حدیث در مواردی ازآن کاملترند.

به طرز عجیبی، در سالهای اخیر، ایالات متحده و برخی کشورهای غربی دیگر نیز با شعار بازگشت به سنتها مواجه بودند پدیده ای که به ریاست جمهوری ترامپ در امریکا انجامید.فیلم "پلنگ سیاه" نه به لحاظ جلوه های ویژه ی نه چندان خاصش بلکه به خاطر همین درونمایه بسیار محبوب شد.کشور افریقایی سنتی با سلاح های بسیار پیشرفته در فیلم، میتوانست خود ایالات متحده باشد که در خطر لیبرالیسم قرار گرفته است.وجه اشتراک در خودفروروی ایرانی و امریکایی هرچقدر هم که دشمن یکدیگر باشند، انحصارطلبی عقیدتی آنها است که ایران را در دو دهه ی اخیر و امریکا را به طرزی مصیبتبارتر در همین چندسال گذشته، آشکارا چندپاره کرده است.اما ممکن است این مقیدشدن به متونی معدود _قرآن و حدیث در ایران، و قانون اساسی و دکترین مونرو در امریکا_ خود از میراث های وقت آغاز یافتن عالم مدرن باشند.

نظریه ی هنجارشکن آناتولی فومنکو و برخی تاریخدانان پیروش در جعلی و غیرواقعی خواندن تاریخ ممالک متمدن –از ژاپن گرفته تا انگلستان- آنگاه که از حشو و زوائد ناسیونالیسم روسی پیراسته شود، هسته ای فلسفی دارد که راهگشای ما است.بر اساس این نظریه،تمدن بین سالهای 500 تا 1200 میلادی نشوونما، و در دوران خوش آب و هوای بین قرون دهم تا دوازدهم میلادی همراه با جابجایی جمعیتهای انسانی گسترش یافته و پدیدآیی امپراطوری بزرگ اوراسیایی یا مغول را به دنبال داشته است.اما تغییرات آب و هوایی مصیبتبار قرون 13 تا 16، تمدن را زایل و نیتی را افزوده کرده جداشدن تکه تکه ی دولتها از بدنه ی امپراطوری ابتدا در اروپا و تجزیه ی دین رسمی به آیین های مختلفی چون مسیحیت و شاخه هایش،یهودیت، اسلام ، میترائیسم و بودیسم را به دنبال داشته است.متون کلاسیک دینی و تاریخی، برای ریشه دادن به این اختلافهای تفرقه افکن ابداع شدند و پیشگام این کار، کلیسای کاتولیک رم بود که با این که توسط دولتی ژرمن رسمیت یافته بود ولی با جعل یک امپراطوری باستانی پاگانی رومی برای جاه طلبی های پاپ، تکیه گاهی ساختند.اگرچه نظریه ی فومنکو در بعضی زمانبندی های ارائه شده با اماواگرهایی مواجه است، ولی نقاط قوتی دارد.مثلا قدیمی ترین پاره قرآن های عربی، به خطوط متفاوت و سردرگم کننده ای هستند که ظاهرا همگی کاربرد محلی و محدود داشتند بطوریکه شاید تا پیش از ظهور امپراطوری عثمانی، خط مشترک عربی وجود نداشته و گویا تنها موجه پیدایش چنین خطی، وابستگی حکومت به قرآن و حدیث بوده لست.همچنین آقای ناصر پورپیرار، در مطلبی با عنوان "در باب زبان ترکی و قدمت آن" که در سایت yrotsih منتشر شده، ضمن مقایسه ی واژگان شاخه های مختلف ترکی، نشان داده اند که ترکی واژه های بومی برای تمدن و شهر و مربوط به آن ندارد و تعجبی ندارد که در فلات خشک و کوهستانی ایران، ترکی در خارج از شهرها که جولانگاه قبایل بوده وفور داشته و فارسی که یک زبان مصنوعی حکومتی بود جز در چند شهر محدود بزرگ ایران نفوذی نداشت. جمعیت اندک دنیای قدیم که امکان جابجایی های بزرگ را با حداقل خونریزی ممکن میساخت قطعا تصویر ما از دوران ماقبل امپراطوری مغول را تغییر خواهد داد.

اما تصویر ترسناکی که فعلا از اجدادمان داریم شاید به نومرولوژیست و استرولوژیست بودن مخترع تاریخ مدون یعنی ژوزف اسکالیگر انگلیسی برمیگردد.مجسمه های شیری که از دهانشان آب بیرون میریزد (منشا کلمه ی شیر آب در فارسی) و در دوران اسکالیگر هم بودند تاثیر استرولوژی را هویدا میکنند: بنا بر تورات، جهان در حدود 6000سال قبل شکل گرفته که بنا بر استرولوژی میشود در آغاز عصر ثور (در تاریخ مدون فعلی، این زمان آغاز تمدن و نه آغاز بشر دانسته میشود).در عصر ثور، درازترین روز سال در برج اسد (شیر) و درازترین شب سال در برج دلو (آبریز) رقم میخوردند که اولی خورشید در اوج شکوفایی خود، و دومی تولد خورشید جدید (مسیح یا میترا) را مینمایاند.شیری که مانند جوان سطل دار (میترا) از دهانش آب میریزد وصل بودن بخت فزاینده ی خورشید جدید کریسمس در روزهای به تدریج بلندتر شونده ی آینده را به عظمت خورشید قبلی در خانه اش برج اسد وصل میکند و این کار با حذف سفر خورشید در تابستان وپاییز یعنی دوران افول آن همزمان با بلندتر شدن شبها انجام میگیرد.این کار، دقیقا در تاریخ رسمی تکرار شده بطوریکه آن چیزی بیش از زنجیره ای از قصابی های وحشیانه و ابلهانه به نظر نمیرسد. ولی واقعیتراین است که نگاه فوندامنتالیستی (بنیادگرایانه ی) انعکاس یافته در این متون، بیشتر گویای تفرقه ی نوینی است که به ظهور مدرنیسم انجامیده است. بنابراین منحصرشدن به چند متن پرحرف و حدیث از قبل تعیین شده، به هیچ وجه نباید یک سنت خداپسندانه ی دیرین محسوب شود.

شاید شگفت ترین بخش این سناریو، تقسیم شدن معرفت پیشین به دو جناح متضاد تشرع و فلسفه –هردو در خدمت جناح های ی و اقتصادی- باشد. کفته اند فلسفه به معنی کنونیش که حرافی های سفسطه آمیز باشد، با سقراط پدید آمد که در بازی با کلمات، هیچ تفاوتی با سوفسطایی هایی که محکومشان مینمود نداشت.سئوکراتس را باید یونانی شده ی صخرت یا صخره دانست که هم معنای نام پطرس (اولین پاپ مسیحیت) به معنی سنگ است.این دو موجودیت تفاوت چندانی با هم ندارند.سقراط و مسیح، هر دو به جای طبیعیات، متوجه عالم انسانی شده و هر دو دشمن رسمی بودند: فلسفه ی انسانگرای یونان و خدای انسان شده ی مسیحیت، هردو منادی یک چیز بودند: اومانیسم.اما جدا کردن و به جان هم انداختن این دو، تنها دستاویزی برای پنهان کردن منشا مشترک این دو در تجربه ی عرفانی بود و این کار با انداختن فاصله ی زمانی عظیم بین این دو با برجسته کردن "شک دکارتی" در جمله ی مشهور دکارت: شک میکنم پس هستم» انجام گرفت.این در حالیست که متون منبع فلسفه ی دکارت چیز دیگری میرسانند.به این جملات دکارت در meditations دقت کنید:

اکنون میخواهم قدری در اندیشه ی خدا درنگ کنم؛ تا با کمک او درون خودم را تامل کنم؛ تا زیبایی این نور بی کران را بنگرم و متحیر شوم و ستایش کنم؛ تا آنجا که چشم فاهمه ی تاریک من میتواند تاب بیاورد.این تامل در جلال الهی ما را آگاه میسازد که میتوانیم از عالی ترین لذتی که در این زندگی قادر به درک آن هستیم برخوردار شویم.»(ذهن، آگاهی و خود: زیر نظر محمود خاتمی از دانشگاه تهران: نشر علم: 1386: ص122-ترجمه ی متن از زهرا طاهری شهرآیینی)

خوب فکر کنید: چه کسانی از خالی شدن دکارت از عرفان سود برده اند؟ واقعیت این است که دیگر نمیتوان و نباید بیش از این، معرفت را در منابع اختصاصی، زندانی کرد. اگر فرهنگهای کنونی جهان متمدن از پیکره ی فرهنگی متحد و کم ضررتر برخاسته اند ،کوتاه ترین راه در برقراری آشتی جهانی، بررسی همه جانبه و مقایسه ای تک تک این مکاتب است.

 

دانلود کتاب "از هالووین تا هالیوود"

دانلود کتاب "شیاطین در همین نزدیکی (تاریخپردازی در ایران از منظر روانشناسی)"

دانلود کتاب "تحول اسلام ایرانی(خدای ذهنی علیه خدای راستین)"

ی ,های ,قرآن ,ای ,خورشید ,تمدن ,که در ,قرآن و ,است که ,و حدیث ,را به

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پرسش مهر 1398