نویسنده: پویا جفاکش
آلن لندزبرگ (درگذشته به 2014)، در نخستین فصل از کتاب عجیبترین عجایب» به گفتار servius نویسنده ی کلاسیک درباره ی آتشفشانی در لیکیه در ترکیه اشاره دارد که ظاهرا راز یکی از هیولاهای اسطوره ای کهن را هویدا میکند:این شراره های آتش، از دهانه ی کوه chimaera بیرون میزند و در همان منطقه در زیر قله ی این کوه، درندگانی چون شیر وجود دارند.قسمتهای میانی کوهستان،مملو از بز است و در پایین کوهستان و در کنار دامنه، جایگاه رشد و نمو مار میباشد.»لندزبرگ، دراینجا جلوه ی واقعی "کیمرا" را می یابد:شیری با سر بزی بر کوهان و ماری به جای دم، که از دهانش آتش بیرون می آمد و به دست قهرمانی به دست بلروفون کشته شد.لندزبرگ مینویسد که احتمالا نام کیمرا از کلمه ی فنیقی "شامیرا" به معنی آتشفشان می آید.
شاید در ابتدا اسباب تعجب باشد که خداوند در کوه آتشفشان بر موسی جلوه میکند؛پس چطور آن به دیوی هم تشبیه شده است؟ پاسخ این که کوه آتشفشان همزمان نابودگر و زندگی بخش است.چون اگرچه جان میگیرد ولی سبب حاصلخیزی خاک میشود.قدما که عادت داشتند هرچیزی در عالم بیرون را در درونیات خود شبیه سازی کنند چهارمرحله ی فوران و آرام گرفتن آتشفشان را به چهار خدای انسان نمای مانویت بدل کردند:1-آتشفشان سنگهای جامد را به حالت مذاب درمی آورد: انسانی در جامعه ی ساکن از شوک محیط، دچار تکانه ی معنوی میشود(مسیح) 2- مواد مذاب همچون آب جاری میشود:مکتب جدیدی از این آتش معنوی منتشر میشود(زرتشت) 3- جدا شدن بخار از سنگ مایع:جداشدن دانش از شریعت مذکور (بودا) 4-سخت شدن مواد مذاب: جمود فکری جدید در شریعت و آماده شدن شرایط برای جرقه ای نوین (مانی).
کیمرا
مسیح، بودا، زرتشت و مانی در یک نگاره ی مانوی
منشا آتش، خورشید دانسته میشد که در مرکز دو سری سه تایی ستارگان در دو سمت خود، عدد آخرامانی 313 را پدید می آورد.خورشید و سه ستاره ی زیرینش یعنی زهره،عطارد و قمر، چهار رأس مربع یادشده بودند.اما خصومتی که در این روند بین شرع پیشین و پسین (زرتشت و مانی) رخ مینمود به سه ستاره ی فوقانی (زحل، مشتری و مریخ) برمیگشت که در قالب زروان و دو پسرش اهوره مزدا و اهریمن تجسم می یافتند.این در افسانه ی زندگی مانی به این شکل مجسم شده که شاهی به نام شاپور، آیین مانی را میپذیرد و پسر بزرگش هرمزد راه او را میدهد اما پسر کوچکتر به نام بهرام، قدرت را به دست می آورد و با گوش سپردن به موبدی زرتشتی به نام کرتیر، مانی را میکشد.در این داستان، هرمزد و بهرام نام های پارسی سیاره های مشتری و مریخند و شاپور نیز تلفظی از شامیر و زروان میباشد.
ارتباط ستاره های فوقانی با چهار مرحله ی زیرین با قرار گرفتن مراحل اخیر به قالب مربعی متصل به مراحل بالا در هیبت یک هرم مجسم میشود.چون اگر مربع را از روی قطر مسیح-بودا نصف کنیم، دو مثلث حاصل میشوند که دو رأس مخالف شرع (زرتشت) و نوآوری (مانی)، آنها را از هم متمایز میکند.هفتگانه بودن این پروسه، نشان میدهد که اصل تئوری به زیگورات های هفت طبقه ی بین النهرینی برمیگردد که مدل های نسبتا سالمشان اهرام امریکای لاتینند.اما این نوع معابد، هرچقدر ذهن بنی اسرائیل قدیم را درگیر خود کرده بودند،امروزه به اندازه ی محصولات شاگردان مصریشان یعنی اهرامی با پله های نامحسوس، برای آدمی جالب نیستند.دلیل تفاوت رویکردهای بین قدیم و جدید در این باره بسیار قابل تأمل است.چون به تغییرات رفتاری و اخلاقی آدمیان ازجمله ما ایرانی ها بازمیگردد.
در سال 2001 (مصادف با دولت اصلاحات در ایران)، پروفسور حمید مولانا –ساکن امریکا- در گفتاری با عنوان الگوی براندازی این بار غرب در ایران» نوشت :رومه ی واشنگتن پست، یکی از پرنفوذترین جراید نخبگان امریکا که مقالات و محتویات آن در سایر مطبوعات غرب از طریق سرویس خبری لوس آنجلس تایمز و واشنگتن پست منتشر میشود در گزارش اخیری که از نماینده ی خود در تهران در صفحه ی اول منتشر کرده است درباره ی مواخذه ی متخلفان رفاه عمومی در ایران و شلاق زنی، تندروی محافظه کاران مذهبی و اسلامی، اصلاح طلبان غربی،دولت انتخابی و انتصابی، موسیقی، شرابخواری و آزادی های فردی سخن پراکنی کرده است. گزارش واشنگتن پست درباره ی اصلاحات و اصلاح طلبان غربی، دقیقا موقعی منتشر میشود که خود واشنگتن، بار دیگر با فساد و افتضاحات و شرمساری های جدیدی مواجه شده است که نتیجه ی "آزادی های مدنی" بوده است.این بار "ری کاندیت" یکی از اعضای کنگره ی امریکا اعتراف کرده است که با دختر کارآموز 24ساله ای به نام "شاندرا لوی" روابط نامشروع داشته است.این دختر جوان، در روز روشن پس از ترک اپارتمان خود ناپدید و مفقود شده و چندین هفته است که از او خبری نیست.اگرچه افکار عمومی امریکا به علت افتضاحی که این قضیه با کنگره ی امریکا به وجود آورده متوجه ناپدید شدن این دختر شده است، ولی آمار نشان میدهد که در سال جاری، تنها در شهر واشنگتن، 48 نفر به عللی که هنوز معلوم نیست ناپدید شده اند.چند روز قبل، پدر این دختر جوان را که یک پزشک کالیفرنیایی است در تلویزیون مشاهده کردم که با گریه میگفت: "شاندرا همیشه میخواست آزادی فردی کامل داشته باشد و اصرار میکرد که همه ی کارها باید به میل او صورت پذیرد".»(امریکا و فاجعه ی جهان: به کوشش کریم و عادله فیضی: دفتر نشر فرهنگ اسلامی:1382)
به راستی، چه میشود که کشوری چون امریکا که مدام روی اعتقادت مذهبی مردمش حساب باز میکند چنین رسوایی هایی تولید میکند و با خوشوقتی، موفقیت در صادرشدن این رسوایی ها به دیگر کشورها بخصوص امثال ایران که به سنت های مذهبی خود غره اند جشن میگیرد؟این بدویت نوین چطور پشت سنتهای پیشین را به خاک میمالد؟الان سالها است که به قول کارل گوستاو یونگ نگاه بسیار تحقیرآمیز عصر مدرن ما به سلیقه و هوش قرن های پیشین،. با ایدئال سازی گذشته که هنوز هم متداول است در تقابل است، گذشته ای که هم مردم بیسواد و خرافاتی، و هم پیشگامان فلسفه ی عرفانی که به وجود تمدن بزرگ اتلانتیس باور دارند آن را روزهای خوش گذشته و حتی دوره ی طلایی مینامند.» (ناخودآگاه جمعی و کهن الگو:کارل یونگ: ترجمه ی فرناز گنجی و دکتر محمدباقر اسماعیل پور:نشر جامی:1397:ص1-310) اما شاید این دو رویداد فرهنگی، دو روی یک سکه باشند،حتی در ادیان ابراهیمی.یونگ ازویژگی های شیطانی یهوه در کتاب عهدعتیق.که یادآور رفتار شخصیت حیله گرانه ی مجالس خوشگذرانی ویرانگر»(ص303) است میگوید و آن را در آیین های قرون وسطایی می یابد: مثلا در فرانسه.[در] فستیوال بی ضرری به مناسبت فرار مریم به مصر.مردم، خری را تا کلیسا بدرقه میکردند.در پایان هر قسمت مراسم عشای ربانی که در ادامه می آمد همه ی مردم عرعر میکردند و ادای خر درمی آوردند.دوکانگ مینویسد: "هرچه این اشعار مسخره تر به نظر میرسیدند با شور و شوق بیشتری جشن گرفته میشدند".از آنجا که برخی تمایل داشتند خر را دارای رابطه ی نمادینی با مسیح بدانند و از آنجا که از دوران باستان، خدای یهودیان را خری میدانستند» (همان:ص6-305).
اینجا احتمالا با همان مسئله ای روبرو هستیم که "ردکلیف براون" دانشمند انگلیسی و استاد دانشگاه های امریکا و انگلستان و افریقای جنوبی، با تحقیق در توتمیسم یافته بود: این که توتمیسم متخر بر دین است و قبایل بسته بر کارکرد مذهبی، موجود را در مخلوقاتی متفاوت شبیه سازی میکنند.این تقسیم شدن چنان محسوس است که مثلا اگر قبیله ای توتمش زاغ است قبیله ی مقابلش توتمش باز است و اگر توتم یک قبیله حیوانی درنده است توتم قبیله ی مقابل، حیوان درنده ی دیگری است.میدانیم که تفسیر و بسط افراطی نظریه براون توسط کلود لوی استراوس، به پیدایش ساختارگرایی انجامید که تقریبا اراده ی انسانی و مفهوم پیشرفت را انکار نمود.بنابراین باید این جنبه ی وحشی خداوند را رمزگشایی کرد تا از شر او بخصوص در زمانه ی فعلی آسوده بود.خوشبختانه یونگ به ما میگوید که این خدای نیمه خوب-نیمه بد، نه خدای واقعی، بلکه کهن الگوی کودک در وجود آدمیزاد است.
کودک،بسته به شرایط، شیطان و خرابکار یا مودب و حرف گوش کن است.این شخصیت سرکوب شده همواره مایه ی وحشت آدمی است و بخصوص در تنهایی یا در دوری از تمدن، خود را به او نشان میدهد.در این حالت ممکن است به صورت یک کوتوله ی قوی هیکل معدنکاو یا خدایی درختزی (بالارفتن از درختان از مشغولیات کودکان است) تغییر شکل دهد. چون در طبیعت امکان برخورد با حیوانات بیشتر است کوتوله ی مزبور ممکن است نیمه حیوان شود و به شکل ساتیر یا فاون (بز-آدم) درآید؛گاهی این نیمه حیوان دارای عقلی کودکانه ولی بدنی غول آسا چون پاگنده ( ساسکوآچ ) است.یونگ این را به این جمله ی هندی ربط میدهد که اتمن کوچکتر از کوچک و بزرگتر از بزرگ» است(همان:ص 266).به گفته ی یونگ، کودک اساطیری شکل های مختلفی دارد:خدا، غول، حیوان، بندانگشتی و.»(ص194) یونگ، خود در کوهستان های سوئیس ، با دو کوهنورد روبرو شده بود که از دیدن کوتوله ای وحشتزده بودند (ص265).
حل مشکل کودک، همواره توسط پدر و مادر، یا بزرگسالان دیگری مانند آنان است.از این رو کودک شیطان درون ادمیزاد هم حتی در خود مغربزمین (تا پیش از این که پروتستانتیزم با نفی نمادهای دینی، زمینه ی تقویت خودخداپنداری را در انسان غربی پدید آورد) توسط پدر آسمانی و مادر زمینی کنترل و راهنمایی میشد.درحالیکه کهن الگوی پدر، در شخصیت پیر حکیمی چون خضر تثبیت شده است، مادر یا الهه پیچیدگی های بیشتری دارد. چون هر مردی، ژن های مونث و ناسازگار خود را به ناچار به گونه ی صورتی مونث از خود موسوم به آنیما بازسازی و سعی در اتحاد با آن دارد(ص39) و انیما گاها با کهن الگوی مادر ترکیب میشود.مرد سعی میکند این الگوی ترکیبی را در ن زمینی بجوید که برای پسران اولین گزینه مادر است (ص239) و این همان امری است که سبب هذیان گویی فروید درباره ی میل جنسی پسر به مادر شد.تعجبی هم ندارد چون با توجه به کارکردن پدر در بیرون از خانه، مادر اولین معلم کودکان بوده است.یونگ میگوید در صورت یافت شدن کهن الگوی مادر اثیری در مادر بیولوژیکی(که در گذشته فراوان رخ میداد)، مرد علاوه بر همجنسگرایی،تمایلات جنسی هم دارد که به شدت تفکیک شده اند؛بخشی از این بحث در سمپوزیوم افلاطون نیز پیشنهاد شده است.این امر، به او امکان میدهد که ظرفیت بیشتری برای دوستی داشته باشد، که اغلب پیوندهای عاطفی شگفت انگیزی بین مردان به وجود می آورد و حتی ممکن است دوستی بین جنس های مخالف را از کشیده شدن به برزخ ناممکن بودن، نجات دهد.ممکن است چنین مردی از قریحه ای مناسب و حس زیبایی شناسی برخوردار باشد که به دلیل وجود تمایلات نه به وجود آمده اند.او میتواند به دلیل وجود دیدگاه ها و مهارت های تقریبا نه، به عنوان معلم، عملکرد بسیار خوبی از خود نشان دهد.ممکن است او احساس خاصی نسبت به تاریخ داشته باشد و پیرو سنت های قدیمی شود و ارزش های گذشتگان را پاس بدارد.او اغلب آکنده از احساسات مذهبی است که کمک میکند آموزه های را تحقق بخشد و قدرت پذیرش معنویات هم دارد که موجب میشود تا الهام بپذیرد.»(ص105) اما با سرخورده شدن شخص در دوره ی رشد از مادر، او به جستجوی انیمایش در ن متعدد برخواهد خاست و زندگی خود و بسیاری دیگر را نابود خواهد کرد.از این رو بود که جوامع سنتی، تصویر الهه ای مادرگون را برای عموم جامعه می آفریدند که در مسیحیت، مریم مقدس و در تشیع، فاطمه ی زهرا نامیده میشوند.اما این الگوها تنها زمانی کاربرد مثبت خود را حفظ میکنند که تصویر زن در جامعه تصویر پاکی باشد.اما دنباله روی از جامعه ی پروتستان انگلوساکسون این فرصت را از جوامع میگیرد.یونگ در این باره مینویسد:
دنیای بدون سمبل پروتستان،اول نوعی احساسات ناسالم را تولید کرد و بعد درگیری های اخلاقی را تشدید نمود و چون آنها چندان قابل تحمل نبودند باعث شد که نیچه به طور منطقی، نظریه ی فراسوی از خیر و شر را مطرح کند.در مراکز تمدن، این واقعیت، خود را در عدم امنیت ازدواج نشان میدهد.نرخ طلاق در امریکا اگر از کشورهای اروپایی بیشتر نباشد دستکم به اندازه ی آنها است.این امر ثابت میکند که انیما ترجیحا روی جنس مخالف فرافکن میشود و بنابراین موجب پیچیده شدن بیش از حد روابط میگردد. این حقیقت، بیشتر به دلیل پیامدهای آسیب شناسانه اش، منجر به پیشرفت روانشناسی مدرن شد و در قالب نظریات فرویدی این باور را تقویت کرد که دلیل اصلی همه ی اختلالات، تمایلات جنسی است،دیدگاهی که فقط مشکل موجود را حادتر میکرد.»(همان:ص41)
در بازسازی عالم کائنات به صورت خانواده، این، معنویت (پدر) نیست که ناشناختگیش برای انسان (کودک) گران تمام شده بلکه عالم مادی (مادر) است که با وسعت یافتن، بی اندازه مرموز و ترسناک و بی وفا جلوه میکند.در ایام باستان و مصادف با گسترش یافتن تجارت و قوام تمدن، یک بار دیگر، این حس به وجود آمده و در شکل و شمایل هرم که رأس آن، پدر-خدا، و مربع زمینه اش مادر-زمین (با عناصر اربعه ی آغازین) را مینمایاند متجلی شده بود.مادرزمین از چهارجهت به رأس وصل بود ولی بسیار گسترده تر به نظر میرسید.اهرام ثلاثه این طوری با احساسات بشر امروز بازی میکند.به گفته ی یونگ، کهن الگوی مادر هم [به مانند اهرام ثلاثه] سه گانه است:خوبی،احساسات،و عمق و ناشناختگی (همان:ص101).هرم بزرگ، قطعا این سومی را نمایندگی میکند بخصوص که اهرام وسط بیابانند.بیابان ناشناختگی ترسناکی دارد.ارم ذات العماد که بهشت شداد ابن عاد بود پس از کفرگویی او در بیابان ناپدید شد و بنابر هزار و یک شب، تنها یک بار در عصر معاویه مشاهده گردید و حکما به معاویه گفته بودند در آینده بار دیگر مشاهده خواهد شد. آیا آن بار دیگر امروز نیست که خودخداپنداری شداد یک بار دیگر همچون دوران معاویه به عنوان درس عبرت نمیانده شده است؟
البته این بار، ارم نه در بیابان که در زیر دریا جستجو میشود: در آستانه ی ورود دنیای کهن به قاره ی امریکا، مثلث برمودا قرار گرفته که با وجود این که تنها منطقه ی مرگبار از نوع خود در جهان نیست ولی به دلیل موقعیت جغرافیایی خود حالتی اسطوره ای یافته است: در دهه ی 1940 ادگار کیسی، این منطقه را قلمرو سلاح های جنگی پیشرفته ی قاره ی اتلانتیس دانسته بود.اما ادعاهای جدید دکتر مایر ورلاگ اقیانوس شناس مبنی بر وجود اهرامی مرموز و عظیمتر از اهرام ثلاثه در باهاما در منطقه ی مزبور، اسطوره را به لایه های زیرین ناخودآگاه خود نزدیکتر کرده است.جایگزین شدن صحرابا آب هم تازگی ندارد.در بابل نیز که طغیان ها و تغییرمسیرهای دجله و فرات مردم را نگران کرده بود الهه ی مادر به صورت هیولای دریایی تیامات درآمده بود.مگر جز این است که سوسمارهای دریایی عظیم الجثه بیش از هرجای دیگری درانگلستان و اسکاندیناوی یعنی همان کشورهایی مشاهده میشوند که مسیرهای تجاری اصلیشان از دریا میگذرد.دریا و صحرا هر دو نماد سرگردانیند.
معرفی شهر ارم در کتاب شهرهای فراموش شده از فاطمه سروش راد
تقلیل زیگورات هفت پله به هرم، سبب کمرنگ شدن منظره ی ستارگان و به راحتی حذف شدن قطر مسیح-بودا در زمینه ی هرم میشود و درنتیجه، فاصله ی زرتشت جمعگرا و مانی منتقد جمع اندک میگردد و این، زمینه را برای هبوط زرتشت از کوهستانش در چنین گفت زرتشت» نیچه فراهم کرد. زرتشتر به معنی ستاره ی زرین که در ابتدا لقبی برای "نبو" خدای عطارد در بابل بود(پیامبر آریایی: امید عطایی:نشر عطایی:1386:ص 3-142) را در مغربزمین،راهبان مانیچیان (مانوی) که هنوز هم راهبان را به نام مکتبشان monk میخوانند به عنوان نماد اخلاق شناساندند اما تا پیش از در بوق و کرنا شدن نیچه توسط نازی ها کمتر کسی در دنیا اسم زرتشت را شنیده بود.یونگ در کتاب کهن الگوها، زرتشت و نیچه را فرم دیگری از خضر و موسی در سوره ی کهف در قرآن میدانست.البته وی اشراف داشت که موسی پس از بازگشت از سفرش به نزد بنی اسرائیل مجبور بود موضوع سفرش را به زبان تمثیل بیان کند و از این رو ذوالقرنین را سخنگوی خود کرد پس وقتی ذوالقرنین (صاحب دو شاخ) در همان سوره، از غروب خورشید به طلوع خورشید میرود، همان موسای شاخدار میکلانژ است آنگاه که یوشع ابن نون [یعنی یسوع پسر ماهی: همان عیسی مسیح در آتش] جوان را برای رسیدن به خضر دانا ترک میکند، همانطور که در الگوی بابلی داستان، گیلگمش با از دست دادن انکیدو ی غول ،به خدمت اتراهاسیس حکیم میرسد (ناخودآگاه جمعی:ص175-165) که این شبیه قطر مسیح-بودا است درحالیکه خط نیچه، قطر زرتشت-مانی است بنابراین درحالیکه در آسیای مرکزی، پیشتر علاقه مندان به رأس بودا از پیکره ی مانویت جدا شده دنیاگریزی را در چین و هند رواج داده بودند، در غرب، زرتشت نیچه ای به راهی کاملا متضاد رفت.علی محمد اسکندری جو که به شدت از پوشیده شدن جامه ی پشمینه ی صوفیان به تن نیچه توسط روشنفکران ایرانی متعجب است ، حق را به توماس مان میدهد که به زرتشت نیچه حمله میکند و او را به بوزینه ای تشبیه میکند که روزها در غار و دشت و جنگل سرگردان پرسه میزند و شب ها از ترس بهایم، به بالای درخت میخزد.چنین موجودی به چه کار آید؟»( در گفتگو با "اطلاعات حکمت و معرفت" :دی ماه 1396: ص47)
اگر قهرمان "چنین گفت زرتشت" در این نوع مخالف انسان زیستن از کسی اجازه نمیگیرد یا به قضاوت کسی دلبسته نیست تعجبی ندارد چون زرتشت فلسفی نیچه هرگز به هیچ وجه، باوری به بنیادهای پیش ساخته ندارد.او مثل کودکی است که فارغ از اخلاق و فراسوی ارزش های مردم و جامعه، به بازی مشغول است». (تفسیر چنین گفت زرتشت: اسماعیل محمدنژاد: چاپ تصویر گیلان:ص36) اما مگر نه این که کودک به تربیت و مراقبت پدر و مادر نیاز دارد؟ در چنین گفت زرتشت، پدر و مادر حذف شده بودند.کوه آتشفشان جدیدی در حال متولد شدن بود: کوهی که فوران و غلیانش در عصر ما همچنان ادامه دارد.
در اواخر سال 1387 که دکتر حمید مولانا بعد از تاختنی که دیدیم بر قهرمان انگاشتن اصلاحطلبان روا داشته بود، علیرغم قسم وفاداریش به دولت امریکا،و همزمان با داشتن تابعیت امریکا، مشاور نژاد شد، دکتر بیژن عبدالکریمی در گفتگو با شماره ی ویژه ی نوروز 1388 رومه ی اعتماد، خطر گسترش نیهیلیسم (پوچگرایی) نیچه ای را در ایران گوشزد کرد: سکولاریسم وصف ذاتی تفکر متافیزیکی است که با ظهور خود فلسفه آغاز شده و در جریان بست متافیزیک تا به امروز بسط کامل یافته است تا آنجا که امروز در دوران ما، تفکر متافیزیکی و بالطبع سکولار، بر همگان سیطره یافته است.بر اساس درک ی و ایدئولوژیک از مفهوم سکولاریسم، افراد جامعه در دوران ما به دو دسته ی سکولار و غیر سکولار، بی دین و دیندار،مخالفان و موافقان حکومت دینی، طرفداران و موافقان جدایی دین از ت،و. تقسیم میشوند و دیوار و شکاف سترگی میان دو قطب این گونه تقسیمبندی های دوگانه وجود دارد اما بر اساس درک فلسفی و انتولوژیک از مفهوم سکولاریسم.فاصله ی زیاد و عمیقی میان دو قطب این تقسیمبندی ها وجود ندارد.فرضا آنکس که بر اساس درک های رایج ی و ایدئولوژیک دیندار تلقی میشود در مقام نظر و عمل، خیلی با فرد غیردیندار فاصله نداشته و او نیز همانگونه زیست میکند که فرد سکولار زندگی میکند.همانگونه که در سیاه مشق اخیر خود با عنوان "ما و جهان نیچه ای" اظهار داشته ام، باید اعتراف کرد که در هیچ دوره ای از تاریخ حیات بشر همچون چند دهه ی اخیر، نیهیلیسم و سکولاریسم چهره ی خود را چنین آشکار نکرده بود.اگر در پایان قرن 19، نیچه اعلام کرد نیهیلیسم در آستانه ی در ایستاده است، امروز در دوران کنونی ما این مهمان ناخوانده خود صاحبخانه شده است.جهان امروز ما جهان نیچه ای است.»
حرفهای دکتر عبدالکریمی در آستانه ی انتخابات مصیبتبار 1388 در میان موج تنش ها و افتراهای ی و مشکلات اقتصادی و اخلاقی که جامعه ی ایران را هرچه بیشتر دوپاره به نظر میرسانید شنیده نشد.تنها اندکی قبل از این که ویژه نامه ی مزبور منتشر شود،خاطره گویی آقای سقای بی ریا مشاور رئیس جمهور نژاد که از قول وزیر دفاع گفته بود: خانواده ای را من میشناسم که اینها نزدیک بود کارشان به طلاق بکشد.وقتی ماهواره ی امید پرتاب شد، دو روز بعد، اختلافشان حل شد» دستمایه ی پیشنهاد هجوآمیز زیر در مجله ی مردم و جامعه (24 اسفند1387) شده بود: به جای گسترش دادگاه های خانواده و شوراهای حل اختلاف، ماهواره های دیگری هوا کنیم.درحالیکه شبکه های خاک تو سری ماهواره ای مانند pmc,gem,mbc با نشان دادن فریبخوردگان زیباروی هالیوودی مانند مونیکا بلوچی، کیانو ریوز، شون پن، لئوناردو دی کاپریو، کانون خانواده ها را از هم میپاشانند، ما میتوانیم پادزهرمان را رو کنیم.» یونگ متعجب بود که چطور دو چهره ی متضاد کهن الگوی کودک یعنی جوان زیبارو و کوتوله ی شیطان صورت، در دوره ی هلنیستی، در قالب متحد هرمس خدای دانش گرد آمده اند؟ (ناخودآگاه جمعی:ص128) ولی من در دوره ی نژاد، دو مار هرمس را پیچیده به هم و در کشور خودم دیدم.
مطالب مرتبط:
َشهوت در مقابل جامعه (بزرگترین برگ برنده ی ت غربی)
زرتشت قرن21
دانلود کتاب "از هالووین تا هالیوود"
دانلود کتاب "شیاطین در همین نزدیکی (تاریخپردازی در ایران از منظر روانشناسی)"
ی ,های ,ای ,شدن ,زرتشت ,میشود ,که در ,را به ,است که ,را در ,و در
درباره این سایت